عشرتکده یقضان

خوابگردها و دستنوشته های پراکنده رضا مشتاق

عشرتکده یقضان

خوابگردها و دستنوشته های پراکنده رضا مشتاق

۰۴

 

معشوقه اگر رفت

بگو رو، گم شو

تو بمان افیون ناپاک

که چون تو پاک نیست

 

۰۵

 

شب بود و آسمان تاریک...

نه ماه پیدا بود نه ما و نه شما، نه ستاره ایی در آسمان، نه ترانه ایی بر دهان، نه ذکری در نهان نه کرانه ایی هویدا بر دریا...

 

هیچ در هیچ پیچیده، شیر در بیشه خزیده و ساقه از ریشه جدا...بود

پودِ قالی تار نداشت، تار زخمه نداشت و زخم بدون مرهم بود...

شب بود... نه ستاره ی جوزا راهنما بر بیابان، نه جاده ایی بود  و نه لانه ایی بر عنقا...

 

مشت از هیچ لبریز، اطاق از دود سرشار و دل از هوا تهی بود

شب بود و جز شب هیچ نبود ...