دقیق نمی دونم شاعر و سراینده این شعر کی هست ،بعضی از شب ها که به قول معروف هنگ میزنم و خسته میشم ناخود آگاه لق لقه ی زبان میشه
آنکس که نداند و نداند که نداند
در جـهل مرکب ابـدالـدهر بـماند
آنکس که نـداند و بـداند که نداند
لنگان خر خود،تا بر منزل برساند
آنـکس کـه بـداند و نـداند که بـداند
آگاه کنیدش که بسی خواب نماند
آنـکس که بـداند و بـداند که بداند
اسب شرف از گنبد گردون برهاند
و از اونجایی که خیال و رویاءپردازی، بخشی جدا نشدنی از استراحت ناخودآگاه ذهن هست به این فکر میفتم که وصف الحال بیت چهارم هستم.
متاسفانه خیلی زود ریکاوری و به خود آمدن شکل میگیره و می بینم نه بابا خیلی بخوام به خودم ارفاق کنم مشمول بیت سوم هستم و دعا میکنم یکی پیدا بشه و کمی از جرعه ی دانستن به این دهان خشک و گس شده بریزه
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه ایی برون آی، ای کوکب هدایت
در آخر سر همه چیز با یک کند و کاو سر انگشتی(Reality Search)در پرونده و سوابق واقعی گذشته ی خودم و حقیقت پنهان در فکاهه ی بیت اول شعر ختم به خیر می شود!!!
* * *
پ.ن: به رسم ادب برای همه ی کامنت های پست قبل چند خطی جوابیه نوشتم، یک جور گپ و تشکر(چه با کلاس)
من با جرات میتونم بگم که دومی شامل حال من میشه !!!
سلام آقا رضا اگر چه دیر اما
جوابیه به دلمون نشست خصوصا
همه را بیازمودم زتو خوشترم نیامد
چو فرو شدم به دریا چو تو گوهرم نیامد
سر خنبها گشودم ز هزار خم چشیدم
چو شراب سرکش تو به لب و سرم نیامد
یکی نیست بگه پس چه مرگته (جسارت نشه با خودمونیم )
به جمعیت بیت اول یه نفر اضافه کنید بی زحمت
خدا رو چه دیدی ....
نفس نوشتن و قلم به دست گرفتن یعنی معاف شدن از بیت اول
با اطمینان خیلی بالا بهت میگم اکثر بچه های بلاگر از بیت اول و چهارم معاف هستن
بگردیم اون میونه ها خودمونو پیدا کنیم به امید رسیدن به بیت چهارم
همگی مکلف به امیدواری هستیم
و چه تکلیف خوبی...