عشرتکده یقضان

خوابگردها و دستنوشته های پراکنده رضا مشتاق

عشرتکده یقضان

خوابگردها و دستنوشته های پراکنده رضا مشتاق

بایکوت

 

یکی پشت میله ها شکست

                                                                اما تو...      

قُفلِ نِکبتیو بشکن رفیق!

نظرات 19 + ارسال نظر
دمدمی جمعه 23 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 04:27 ق.ظ http://daam.blogsky.com/

من اگر طبیب بودم...

پدرخوانده جمعه 23 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 05:28 ق.ظ http://damadam.blogsky.com

رضا بابا من پشت میله هام. بیا زور نزن این هم کلیدش. حالا اگه مردی بازش کن

DDT جمعه 23 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 07:01 ق.ظ http://www.gillet.blogfa.com

بایکوت؟!
آن یکی حتما پش میله ها شکست چون میله نشکست،مسئله رد شدن است

مرجان جمعه 23 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 02:26 ب.ظ http://ghij.blogsky.com

دلم واسه اون عاشق سوخت ....بعضی دلها قفل نشکن دارن

از این عکست بی نهایت خوشم اومد نمیدونم چرا !!

ساهاک جمعه 23 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 04:25 ب.ظ http://sahak128.blogfa.ir

خوب فقط میتونم بگم :
بایکوت ، فیلمی از محسن مخملباف .

یوسف جمعه 23 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 05:24 ب.ظ http://littlestar.persianblog.ir

به جای شکستن تک تک ما می تونیم کلیدی باشیم برای این قفل ها........

اقلیما شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:02 ق.ظ

اول بذار من دهنی از این مرجان سرویس کنم که تازگی ها یاد گرفته بیاد توی وبلاگ تو و هی بگه قلبم گرفت،دلم سوخت، نفسم تنگ شد و از این قسم احساسات پراکنی ها که مال بچه سوسولاست

ولی بچه این بار عقلش خوب کار کرد و خوب گفته که عکس بسیار زیبایی بود....

البته رضا تا ما برسیم و قفل رو بشکنیم ممکنه طرف پشت میله ها علاوه بر شکستن،بمیره بنابراین بهترنی کار اینه که بری یه قفل ساز بیاری!باور کن که پولش زیاد نمیشه!

پدرخوانده شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:58 ق.ظ http://damadam.blogsky.com

چیست دنیا چاه و زندانی و ما زندانیان یک به یک را می برند از چاه و زندان زیر دار
توی این فضا و جو حاکم حتی اگه کلیدش رو هم داشته باشی باز کردن این قفل ها کار سختیه

ندا شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:38 ب.ظ

چشمها ابر آلود
دستها جنگل پوکی که از آن خیزد دود
و دهانها همگی جای کلید
و دهانها همگی جای کلیدی مفقود
پس بیا معجزه کن باز شود قفل و کلید
منتظمممم

آرش یکشنبه 25 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:24 ق.ظ

" می خواهی ثابت کنی که اگر قلم ننویسد ، انگشت توی سوراخ فرو کنی که چی ؟ فداکاری ؟ ... تا صبح هم اینجا بمانی کسی سراغت را نمی گیرد .. دیوارهای این آبادی به این سوراخ پر کردن ها نیست ... "

آرش یکشنبه 25 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:27 ق.ظ

مجنونم و دل خسته از لیلی ها .. خیلی دلم گرفته از خیلی ها

توی ترک این آهنگ بودم .. بعضی وقتا نمیشه ترک کرد !!

یوسف یکشنبه 25 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:17 ق.ظ

ممنون رفیق قدیمی!..دلم برای مونولوگ خونی هات با اون ته صدای خسته و رنجور تنگ شد وقتی گفتی..شانس منه دیگه میکروفون خراب می شه تو هم مریض می شی!..اما امیدوارم زودتر کسالت رفع بشه! :)

نگین یکشنبه 25 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:48 ب.ظ

سلام داداچ
میدونی من همیشه این حرفو میزنم و خواهم زد
تو یه پستم تو وبلاگم اینو گفته بودم
اگه بخوای قفلو بشکنی کار از اینی که هست خرابتر میشه
میزنی نابودش میکنی
این قفله باید سالم بمونه بعضی وقتا لازمه
اگه درست شد بازش کرد که خب شده دیگه
اگه نه پشته میله بمونه یا بمونیم بهتره !!

شاید حرفت نمیاد که بعضی جاها کامنت بذاری ... شایدم نه اونقدر فکر تو سرت هست و حرف تو دلت که نیمدونی کدومو بگی !
بیا یه چی بهت بدم ... داداششششش کارتو راه میندازه (خند)
هوارتا بوس

سلــــــــــــی یکشنبه 25 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 08:02 ب.ظ

یکی اون پشت شکسته....
آخی.چه نـــــاز...دلم گرفت..
همیشه عکسات با مفهومن...
ای ول...فعـــــــــــــــــــلا

مرجان یکشنبه 25 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 08:41 ب.ظ http://ghij.blogsky.com

سلام
با اجازه آق رضا خان

اقلیما میزنمت ۴ تیکه ات میکنما ! :دی ...اصلا ...
هیچی بابا ! بیا رو خط تکلیفتو روشن کنم .. طلاااااااااق ((=

آبرنگ دوشنبه 26 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:33 ق.ظ http://www.abranggg.blogsky.com

اوهوم

ندا دوشنبه 26 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 07:13 ب.ظ

همراه خوبم سهراب چه خوش گفت...
مانده تا برف زمین آب شود.
مانده تا بسته شود این همه نیلوفر وارونه چتر .
ناتمام است درخت .
زیر برف است تمنای شنا کردن کاغذ در باد
و فروغ تر چشم حشرات
و طلوع سر غوک از افق درک حیات .
مانده تا سینی ما پر شود از صحبت سنبوسه و عید .
در هوای که نه افزایش یک ساقه طنینی دارد
و نه آواز پری می رسد از روزن منظومه برف
تشنه زمزمه ام .
مانده تا مرغ سر چینه هذیانی اسفند صدا بردارد .
پس چه باید بکنم
من که در لخت ترین موسم بی چهچه سال
تشنه زمزمه ام ؟
بهتر آن است که برخیزم ؛
رنگ را بردارم
روی تنهایی خود نقشه بوفی بکشم
و من میکشم نه نقش بوف که خطی ممتد. همین

Eq سه‌شنبه 27 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 07:27 ق.ظ http://riozo.blogfa.com

چه دشوار است فرار از زندانی که دیوار و نگهبان ندارد.

Eq سه‌شنبه 27 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 07:29 ق.ظ http://riozo.blogfa.com

آخر ماجرا که نرسیده ولی اون غذا نخوردن من باعث ایشون
منت کشی کنن.
یه کمی احساس عذاب وجدان می کنم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد