عشرتکده یقضان

خوابگردها و دستنوشته های پراکنده رضا مشتاق

عشرتکده یقضان

خوابگردها و دستنوشته های پراکنده رضا مشتاق

نیایش (۲)

 

من بی تو چه کنم؟!

 

نظرات 17 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 17 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 10:54 ق.ظ

نگران نباش کاری نمی تونی بکنی فقط خوب نگاه کن بی تو آخه مگه می شه؟؟؟؟؟؟

رفقای عزیز و قدیمی ما ، چرا بدون اسم کامنت مینویسن؟!

Eq شنبه 17 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:57 ق.ظ http://riozo.blogfa.com

گر پرده بر افتد نه تو مانی و نه من

Eq شنبه 17 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:05 ب.ظ http://riozo.blogfa.com

تو چه جور رضایی هستی؟
رضایی که مشتاقه؟
این تناقض یعنی چی؟

عبداله شنبه 17 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:07 ب.ظ http://damdami2.blogsky.com

سلام کاکو
اشتباه لینک دادی اون که من نیستم اون پدرخواندست دوست جدیدمون که وبلاگ زده و به حلقه ما پیوسته.
و اما در مورد پست جدید:

هیچی.......
در پناه هو

ساهاک شنبه 17 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:16 ب.ظ http://sahak128.blogfa.ir

می آیی
سنگین می آیی
سایه می افکنی
شاد می اسزی و رها
و ذره ایی هم به این فکر نمیکنی که :
من بی تو چه کنم ؟؟؟

تو در کنار این جمله هر چه می خواهی اضافه کن ، من باز هم می فهم ات برادر .

مرجان شنبه 17 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 05:43 ب.ظ http://ghij.blogsky.com

بی کی ؟ :دی

آقا وبلاگ جدید مبارک (سووووووووووت ) :|

secret شنبه 17 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 07:50 ب.ظ http://www.gillet.blogfa.com

کف کفشت را بلیس ،‌ انگشت پایت را گاااااز بگیر (کوچیکه ، نه بزرگه)

secret شنبه 17 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 07:50 ب.ظ http://www.gillet.blogfa.com

چرا نظرم نیومد؟

آرش شنبه 17 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 09:13 ب.ظ

گیریم که در آمدنش رفتنی نبود
تو بگو ایزد بانوی مهر
من میگویم خر مهره ی دیوژانس !!
در رفتنش به آمدنی دوباره می کوشی ؟!


کاروان سرای نو مبارک رفیق قدیمی .. !! خبر می دادی می اومدیم پا تختی !!

دمدمی یکشنبه 18 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 02:19 ق.ظ http://daam.blogsky.com/

ما انسان ها موجودات بی پدر و مادری هستیم...
بسپرش به دست زمان خودش همه چیز رو درست می کنه مگر اینکه حضرت شما هم از موجودات نایات این زمانه باشی.

ندا یکشنبه 18 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:47 ق.ظ

بهترین راه کار ارائه شده که نمیدونم چقدر جواب میده
اینکه.....
بی خیالی طی کن عزیزم همین
ــــــــــــ
نمیدونم بتونی یا نه حالا خوبی یا بهتری؟؟/
راستی رضا این وبت رو لینک بکنم یا قراره بازم گم و گور بشه
خوش باشی . میبوسمت .فعلا

دمدمی یکشنبه 18 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 01:18 ب.ظ http://daam.blogsky.com/

اول توکل به خدا بعد هم چند پیک... حله ای شالا

اقلیما یکشنبه 18 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 05:44 ب.ظ

چه کنم چه کنم که نداره!!!...برو یکی دیگه پیدا کن!

yekpooria یکشنبه 18 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 10:05 ب.ظ

زندگی تو بکن

پدرخوانده دوشنبه 19 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 04:30 ق.ظ http://damadam.blogsky.com/



شنیدم از دهان عشق می گفت منم معشوقه زیبای مستان "مولوی"
"ساقی ما" بعد از گذشت قریب به یک ماه، از وداع با معشوقه خود این روزها با یاد آن، گذر ایام را نظاره می کند. ولی حال به چه منظوری ؟
بی شک ساقی ما، آن عزیز ِ دلربا را به بهایی فروخته است. شاید برای خرید متاعی گرانبهاتر. شاید برای خرید ِ متاع تنهایی. آری این است متاع لذت بخش فریبنده مستان. و حال که ساقی ما، در جامه تنهایی فرو رفته، حتی خود را نمی یابد تا با خود خلوت کند. دانی چرا ؟
ساقی ما تا اکنون" تنهایی" را، با دلبر خویش تعریف کرده بود.
و اگر آن زیبای دلربا را نفروخته تا با بهای آن متاعی دیگر بخرد، پس چه سودی آن را، در از دست دادن ِ داشته ای چنین با ارزش، عاید شد. بجز فکر وخیال وتنهایی که تا به آنها پناه می برد، معشوقه خود را در کناری می بیند.
این روزها که هنوز نزدیکی خود را با روز وداع حفظ کرده اند، بی رحمانه می گذرد، وساقی ما در عطش فراق می سوزد. با اینکه خود زمانی نه چندان دور، عطش عاشقان ِ تشنه را با جرعه ای شراب عشق فرو می نشاند.
حال کجاست ساقی دیگری تا عطش یار ِ خود را فرو نشاند.

جان ز تو جوش می کند، دل ز تو نوش می کند عقل خروش می کند، بی تو به سر نمی شود
خمر من و خمار من، باغ من و بهار من خواب من و قرار من، بی تو به سر نمی شود
"مولوی"

نگین پنج‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:30 ب.ظ

هیچی زندگی
مجبوری زندگی کنی
چون اینجوری خواسته شده
مثه اون چند نقطه بالا که خواسته شده بدون معنی باشن !!!

سلی یکشنبه 25 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 08:06 ب.ظ

ادامه ی این زندگی تکراری..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد