عشرتکده یقضان

خوابگردها و دستنوشته های پراکنده رضا مشتاق

عشرتکده یقضان

خوابگردها و دستنوشته های پراکنده رضا مشتاق

ما دوتا مثل کلاغیم!!!

چندتا نقطه...

قصه ی هر شبو روزه

یعنی یک عمر گذشته

زندگی تموم شد اما

کلاغه به آشیونه

چرا هرگز نرسیده

نمیتونه که بمونه

یکم از شادی بخونه

نِکبته قصه کلاغه

اما کفترا عزیزن

رفیق گنبد شاهَن

چرا هیچکس نمیدونه

که دل کلاغ کبابه

چرا هیچ وقت منو ماها

واسشون دونه نداریم

چرا دنیا همیشه اینجوری بوده

خط و خط کشی زیاده

سفیدا شاه و امیرن

سیاها مفلسو بدبخت

برو هرگوشه ی دنیا

یه نگاه کن به خیابون

میون شهر فرنگی

  

یا که در قلب مساجد

بعضیا بالای منبر

یه سری نوکرو دربون

چندتایی اسقف اعظم

بقیه میرزا نویسن

مذهبا رنگ و وارنگن

چندتا نقطه...

یعنی کلی آرزوی مرده

دختری عمرشو باخته

اون یکی کلیه هاشو

چوب حراجی زد و رفت

بعضیا دیدنو گفتن

وای...ی، متاسفم گلم، عزیزم

طفلکی آدم خوب بود

چرا پوست ما کلفته

روی کرگدن سفیده

چندتا نقطه...

یعنی نیرنگ، کلاه،دروغ مطلق

یعنی شرعن و شارع

حُجَجِ حُجره ی دنیا

میگه روزه نگرفتی

یا که هیچ نماز نخوندی

 

به درک که تو نخوندی

یه پولی بده به آخوند

اون برات نماز میخونه

و به جات روزه میگیره

 

اگه یک عمر پدر سوختگی کردی

به جای مسجد و کعبه

رو مسیر رندی بودی

وسط حجره، نزولِ هلوپی خوردی

هیچ خیالو مشکلی نیست

خمس خود،بده به آخوند

رو سر دزدا میتونه

کلاه شرعی بزاره

همه زندگیت حلاله

اینو آیة الله گفته

یه شبی موقع انزال

زیر گوش صغری گفته

صغری جون صیغه ی ملاست

زن هفتمین اوستاست

صغری بد مستو ملنگه

زیر پای دنیا مرده

نه کسی خورده نه برده

نه کسی نعششو دیده

نه کسی میخواد بدونه...

صغری جون چه جوری مرده

به جون تموم مردا...

نه...، ببخشید، اینو اشتباهی گفتم

آخه مرد دیگه کجا بود؟!

الانه یه عمره مردا

همشون غلاف کردن

دیوسا، نوکر سینه های لختن

نشئه از کراک و بنگن

چندتا نقطه...

مخمون بدجوری هنگه

آخدا، اینا چی هستش

چرا دنیا پر ظلمه

قصه آخر میرسه

اما کلاغ به آشیونه

نرسیده ، نمیتونه که بمونه

که بدونه چندتا نقطه...

 

یعنی یک هزار نگفته

کلاغه سیاهو نکبت

صدای پر غم و دردش

چهره ی سیاه و زشتش

از اون بالا، نوک کاجای حیاطا

غیر غم چیزی ندیده، نمی بینه

نمیتونه الکی مثل اُلاغا

چَه چَه... مستونه بخونه

واسه ی اون گل قرمز

کاسه لیس، عشقی بمونه

گُلا سُستن، همشون رنگ و وارنگن

دو قرون قیمتشونه، همونم خیلی زیاده

باغبون سال به دوازده

زمستون، وسط ظهر تابستون

 

جون میکنه،عرق میریزه

آب و دونه از زمینه

این همه به پاش میریزن

که بشه نوگل گلدون

 

گل پر فیس و افاده

عاقبت زرتی میریزه

یار پر عشوه و غمزه

کلاغه میگه نخواستیم

عطر هر گند و کثافت

به همه گل ها می ارزه

چندتا نقطه...

قصه ی حضرت نوح شد!

کفترا به سبک کفتار، خنجر نارو به دستا

خوشگلای بی مروت بی صداقت

روز اول، موقعه ی شروع دنیا

با سراب برگ زیتون و هدف کردن نیرنگ

کمر همتو بستن، زهر مکر به شیشه کردن

کلاغو در به در قصه ها کردن

چندتا نقطه...

یعنی هیچی نبوده

 

بین چشمای من و تو

بین دستای ما دوتا

چندتا نقطه...

یعنی این چندتا نوشته

همشون قصه بوده

کشک بوده، پشم بوده

 

یه سری حرف های یامفت

با تیریپ مستی بوده

چندتا نقطه ...

یعنی حرفو خط بزن

 

اسم عشقو گِل بگیر

دفتر زندگیمو آتیش بزن

رو دل زخمی ما

شبو روز نمک بزن 

... 

تاوان

 

هرچه گفتم دروغ بود

و هر دروغی که گفتم تاوانی داشت

این روزها یکی یکی و به ترتیب حساب پس میدهم.

باید همیشه به حساب ها رسیدگی کرد

و من به اعمال خود نظارت و حسابی نداشتم

خیلی راحت سخنرانی میکردم، به خوبی ها دعوت میکردم و خود را انسانی موجه و خوب جلوه میدادم و ...

همه و همه رذالت، پستی و مکرهای مکیاول گونه ی من بود.

دروغ، بدی و پلشتی ها طوفان سیاهی شده و هر روز بند بند زندگیم را ویران تر میکند

زبان، دست، پا و از همه مهتر ذهن من به حالت بیمار گونه ایی دیگران را بیرون از این فضای مجازی آزار داد...، دل های بسیاری شکست و جان های بسیاری بیمار و فرتوت شد.

خانه ایی ویران شد، زنی در آستانه ی فاحشگی قرار گرفت، بکارتی دریده شد، اموال مرده ایی به سرقت و تاراج رفت، آبروی انسانی بر باد رفت، نمازهای بسیاری قربة ابلیس خوانده شد، برای ریا، برای فتح و...و...و....، دفتر و نامه ی اعمال من به طرز فاجعه ناکی خط خطی و آلوده است.

من...، این انسان به اصطلاح ناشناس و اما واقعی.

من...، این انسان به اصطلاح انسان و نیکو خصال و اما ضد همه ی خوبی ها...

من...، این شاعر نیکو قلم و اما کریه نویس بر روی دل ها...  

در دنیای بیرون از وب، یکی از فاسدترین و پلیدترین انسان های روی زمینم...