عشرتکده یقضان

خوابگردها و دستنوشته های پراکنده رضا مشتاق

عشرتکده یقضان

خوابگردها و دستنوشته های پراکنده رضا مشتاق

جهل مرکب

 

برای او که نمی بیند...، نمی خواند...، نمی گوید

برای او که نمی خواهد...

برای او که،...

می نویسم!

 

*      *      *

 

چه حجم بزرگی شده این حماقت، لجاجت، اصرار و پایمردی بیجا

نمی دانم...، حتی نمی دانم اینها که گفتم درست بود یا اشتباه...

نمی دانم اینها که گفتم واقعیت بود یا شعار

درست و از سلامت ذهن بود و یا بیمارگویه های ذهن

ولله... ولله... سوگند که نمی دانم

...نمی دانم

نظرات 13 + ارسال نظر
دمدمی چهارشنبه 14 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 05:41 ق.ظ http://daam.blogsky.com/

آخ که من چقدر با نمی دانم های خود حال می کنم و دانستن هایی که نمی دانم های مرا بهتر جلوه می دهند می ستایم. واه که چقدر من از خود راضی ام و اوخ که چه حماقتی در این کامنت ما شرف و آبروی خودمان را مفت می گذاریم برود.

Eq چهارشنبه 14 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 08:56 ق.ظ http://riozo.blogfa.com

نترس ! کافر نمی شوم .چون
به نمی دانم های خودم، ایمان دارم ."حسین پناهی"

س.ص چهارشنبه 14 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 01:19 ب.ظ http://saeedehsedighi.blogfa.com

وبلاگ زیبا وجذابی دارید .من شما رو لینک کردم
موفق ودر پناه حق باشید وبمانید...

ندا چهارشنبه 14 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 10:26 ب.ظ

رضاااااا
جهان مجهول
انسان در جهان محصور
از حق دور
در گیر سوالی سهمگین
من چیستم مختار یا مجبور
و در بند زمان
از لحظه ی دیگر کسی چیزی نمی داند
که می میرد ، که می ماند
کدامش بهتر ، آیا این جهان زندان و یا باغ و گلستان
یانه هیچ و پوچ
بیهوده پر از انسان و حیوان است
وما کدامیم ؟؟/
لجباز یا پایمرد یا حتی پایبند کدام؟؟؟؟
ــــــــــــ
تاااااااااااااااا ....

[ بدون نام ] چهارشنبه 14 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:05 ب.ظ

گاهی وقتا اینجوری بهتره ! اینکه واسه کسی بنویسی که هیچوقت نوشته هاتو نمیبینه و نخواهد دید ... مثل دقتر خاطراتی که آدم توش چیزایی می نویسه که از سر گلگی و دلتنگیه ، از کسانی که آدم دل پری ازشون داره ولی کسی اون نوشته ها رو نمیخونه

MAX PAYNE پنج‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:04 ق.ظ http://maxpaynethefall.blogsky.com


بلاخره این طبیعت گریز پای ، به پیش هنرمند معتمد خود سر فرود خواهد آورد.

"ونسان ون گوگ"


to be continue

دمدمی پنج‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:45 ق.ظ http://daam.blogsky.com/

خبرش را داریم حضرت والا. الان هم با عبدالله اینجا گل می گوییم و گل می شنویم. و بعدا به فکر تصمیمات بعدی خواهیم افتاد. خبرتان خواهیم کرد.
(شک نکن زده تو کار سکس که تعطیلش کردن مگه مرض دارن بی خود وبلاگی رو فیلتر کنند. خدا خیرشون بده ما که خودمون راه بهشت رو بلد نیستیم!)

پدر خوانده پنج‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 05:14 ب.ظ http://damadam.blogsky.com

در نیمه خالی پیاله، درواقع، حجم بزرگی از زندگی ما را همین، ندیده ها، نخوانده ها، و نگفته های خود انسان تشکیل می دهد.
و در نیمه پر پیاله، اگر با مسائل بالا روبرو نشویم، حجم بزرگی از زندگی ما در برخورد با افرادی کور (اشخاصی که چیزهایی را که باید ببینند، نمی بینند)، افرادی کر (اشخاصی که چیزهایی را که باید بشنوند، نمی شنوند)، و افرادی لال (اشخاصی که چیزهایی را که بایدبگویند، نمی گویند) سپری می شود.
بهر حال این پیاله ما در هر دو حالت پر شده از اینچنین جهالت هایی.
و در مورد شما، ای داننده ی جهالت ها، در دانستن ِ ندانستن ها، چنان شرابی نهفته است که من سالهاست خمار نوشیدن آنم.
به نظر من ندانستن شما از اینکه می گویید " نمی دانم...، نمی دانم اینها که گفتم درست بود یا اشتباه " درست است.
به امید روزی که در آن همه وهمه، مست و پایکوبان، خوشحال و نالان، شادان و رقصان، مسکور از شراب جهالت، طلب سبویی دیگراز جهل می کنیم، ای ساقی عشرتکده یقظان
من شعر خط خورده "قدیمیا" را خواندم، نمیدانم برای چه هنوز فردا نیامده،" شوکران فردا" را نوشیدی؟

یا نمی دانیم و یا آنان که نمی بینند ، یا بعضی مواقع من و تو و ما در حکم همان کوران هستیم که نمی بینیم
از حق نباید گذشت...

به هرحال خدارو شکر وقتی میبینم خیلی از رفقا سه نقطه های منو تکمیل میکنن.

...اما درباب قدیمیا
بهتر آن باشد که سر دلبران
گـفته آیـد در حـدیث دیـگران

نفس رفقا آتشین
حالا یا دم ، عبدالله ، پدرخوانده
... خودتو عشقه

[ بدون نام ] جمعه 16 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:03 ق.ظ http://3aban.blogsky.com

سلام.
تو این دنیا هرچی کمتر بدونی بهتره !

سلی جمعه 16 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 06:46 ب.ظ

کی میدونه الان؟؟؟؟
چن روزه به خیلی چیزا شک کردم...
دارم کم کم.......وای حتی از گفتنش شرم دارم..وای عمو من چی کار کردم؟؟؟چه فکر هایی که نکردم؟؟؟به خاطر اونا خجالت می کشم...ولی هنوزم شک دارم...شــــــــــــــــــــــــــــــک

سلی جمعه 16 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 08:08 ب.ظ

بی خیالی طی میکنم...!

ندا جمعه 16 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 09:19 ب.ظ

می خواهم امشب مُرتد تر از هر آئینه ای
با سنگ ناموس زمان
پای حرمت عصیان را خونی کنم
تا خاک کوچه های دلتنگی ام
به رقص پاهای تو خسته شود
و آرام تر از موج نگاه تو
روی نَم گونه هایم بشیند
و بوی نوازش ِانگشتهای تو را بگیرد
تا دوباره
خواب لبخندِ ترک خورده ی امید تو را
مثل بوی حرمت نفسهایت روی گونه های وحشی ام ببینم
و از تو تصویری بکشم
بالا تر از ابر و پاک تر از بچه آهویی که
خواب شیر خوردن ازدستان بخیل روزگار را می بیند
و مدتهاست
ساده تر از من
برای خواب تنهایی اش می ترسد
رویای شیرینیست میدانم
میخوابم تا مگر در خواب به رویا هایم دست یابم
شب خوش. همین

ساهاک جمعه 16 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 10:44 ب.ظ http://sahak128.blogfa.ir

شاید
شاید اگر می دید و می خواند و می گفت ، این حجم کوچک می شد . این حجم لعنتی از بین می رفت .
اما من می دانم ...........

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد