عشرتکده یقضان

خوابگردها و دستنوشته های پراکنده رضا مشتاق

عشرتکده یقضان

خوابگردها و دستنوشته های پراکنده رضا مشتاق

شایقه روسپی

 

هر  مسجدی را امامیست  لباده بر دوش و پیشوا

و بر هر میکده شمعونی گمارده اند پیاله ریز و سفاک.

بر خوان کلیسا اسقف و یا راهبه ایی اوراد خوان 

و بر هرعشرتکده ... ، فاسقه ایی روسپی حکمران

درون معابد یک موبد، برهرآتشکده ایی یک مغ بچه

و بر هر ویرانکده جمعی گرد آتش ، بدون رهبر ، خنیاگر و پای کوبان

 

*               *              * 

 

ما دوزخیان هرکدام فاحشه ایی را صلیب گونه به دوش میکشیم ، میبوییم و از عصاره وجود نازنینش آب حیات ذوالقرنین مینوشیم ...

ما دوزخیان تا سپیده صبح پیاله ریز و باده نوش مسجدیم. هرسحرگاه از شراب های استخوان سوز شمعون جهود و یعقوب نصرانی وضو میسازیم و درعشرتکده شایقِه روسپی به امامت فاحشه ترین زن شهر دو رکعت نماز شکر میخوانیم

تعقیبات نماز ما دست افشانیست.... در خرابه ایی بدون پلاک و بدون نشان

 

*               *              *

 

هر انسانی را خداییست ، هر جماد و نباتی را هم خداییست  و هرممکن الوجود و ممتنع الوجودی را هم خداییست.

سگان و ددان ...وحوش و چهاریایان ... چرندگان و پرندگان را هم خداییست .

مگر مابیرون از جماد و نبات هستیم،یا کمتر از چرندگان و درندگان ؟!

اســبی که صفیرش نــزنی مــــی نخورد آب

نه مرد کم از اسب و نه می کمتر از آب است

حالا که موبدین فرمانروای شیاطین شده اند ... و مشخصمان شده که خدا نماینده آن ها در آسمان است و رب ما خلیفه عبد خود شده ....و ایشان خلیفه الله نیستند  

...

چون که بی تمییزیانمان، سرورند

صاحب خر را به جای خر برند

 

پس خدای ما روسپی ترین و قوادترین زن شهر باد .

 

*               *               *

 

شایقه ... ، چشمانت را خمار و غماز کن .... ، گوشم را از سرمه و سرب گناه مالامال کن و لبان سرخت را به من بسپار ... ، این سینه فراخ و ستبر که میبینی به مرحم لبانت محتاج شده .

شایقه ... ، صنم ، لعبد و بت ما تو هستی ...،اجازه بده تا سپیده صبح بتکده باشم و تو را در آغوش این سینه ویران پنهان سازم ...

 

ترانه بخوان .... ترانه بخوان ...مدام استکان را از سگینه عرق های یعقوب لبالب کن ...

شایقه ... فاحشه لوند آتشی ...،همین امشب ،من و تو دروازه های دوزخ را فتح میکنیم ... و سر در بهشت شداد را گل اندود میکنیم .

مگر بهشت خدا که میگویند عرصه ترک تازی حوریان نیست ...؟!

حور  و پری پیش تو حکم دیو و ددند ... ، شایقه تو گرانبهاتر از آنی ، ... ارزش آن را داری که یک نفس با تو آلوده شوم و یک عمر به تاوان آن در آتش آهخته شوم .

 

مژدگانی بده ...

توبه ها و همه عهد و پیمان ها شکست

نه من و نه تو... از امروز به خلق خدا هیچ تعهدی نداریم...

بریز شایقه ... در این استکان عرق بریز.

علاجِ زخم عرق های زلالِ یعقوب است ، یعقوب مثل مسلمانان شیر فروش متقلبی نیست .

اگر بختمان بختیار باشد ، وعده عیش و هم آغوشی بعدی میان زبانه های آتش.

آفتاب سر نزده، دوزخ فراچنگ من و توست .

 

کِل کِله بکش شایقه ..... کِل کِله

 

نظرات 15 + ارسال نظر
Eq پنج‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 09:00 ق.ظ http://riozo.blogfa.com

هر قبله ای که بینی بهتر ز خود پرستی !

ندا پنج‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 06:22 ب.ظ

خوندم ولی .......
رضاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
ننویسم چیزی سنگین تره
تا بعد

مردی که مرده بود پنج‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 10:09 ب.ظ http://zendeh-be-goor.blogsky.com

گر شوم با خسته ی پیکر ،غریق مرکب رندی ، مجویم در طریق

مذهبم گر مستی و میخوارگیست شرب و خمرم خود گواه بندگیست

secret جمعه 2 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 02:51 ق.ظ http://www.gillet.blogfa.com

پست قبلیت جالب بود ...
من هم فهمیدم...یعنی احتمالا فهمیدم...
ولی نه احساس حماقت کردم،‌نه احساس حرام شدن وقتم برای خدایی که نیست و نه خداپرستی را باخت شناختم.
بلکه احساس پیروزی کردم ،‌ چون ممکن بود جاهل بمیرم.

ممنون که سر زدی ، درباره ی شعرا هم نظر لطفته.

secret جمعه 2 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 02:54 ق.ظ http://www.gillet.blogfa.com

راااستی.
احساست را جار نزن تا سعی نکنن بکوبنت. (برام پیش اومده)

و حواست باشه از اون ور نیفتی.... اونور پشت بومو میگم ، چه خدا باشه چه نه ما هستیم ، مثل قبلا ،‌یادت باشه فقط تو (اونم فقط از درون ) تغییر کردی....

قصد نصیحت نداشتم . ناراحت نشی.

موفق باشی

سعید جمعه 2 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 07:33 ب.ظ http://www.wayoflife.blogfa.com

جواهرات وسنگها ، اشعه و حرارت کیهانی را جذب نموده ، سپس طبق خواص خود ، پرتو و اشعه را به هاله و چاکراهای فرد منعکس می سازند پس با کمی تعمق می توانید نتیجه بگیرید ، که چه عملی در این رابطه صورت می گیرد ، و چگونه سنگ و جواهر موافق ما برای ما مفید بوده ، و جواهر و رنگ مخالف ما برای ما نقصان در بر دارد

شما چه سنگی باید داشته باشی

عبداله شنبه 3 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:34 ب.ظ http://damdami.blogsky.com

تورا دیگرگونه خدایی می بایست...

یوسف شنبه 3 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 01:59 ب.ظ http://littlestar.persianblog.ir

عجب پست جهنمی ای بود!!..

محمدعلی اسلامی ندوشن عزیز اگه می شه منو به پرشین گیگ دعوت کن..ممنونت می شم..

سلی شنبه 3 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 04:22 ب.ظ

جالب مینویسی..ولی فهمیدنش خیلی فکر میخواد...
یعنی تفکر...
عمو توام بلدی ها....فعلا

یوسف یکشنبه 4 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 01:01 ق.ظ http://littlestar.persianblog.ir

ممنون از دعوت نامه...رسید! :)

قابلی نداشت رفیق شفیق...نوش جان:)

[ بدون نام ] یکشنبه 4 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 10:13 ق.ظ

سلام

سلام دوست قدیمی!

محمودی یکشنبه 4 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 10:20 ق.ظ

سلام دوست گرامی، آقای مشتاق
کامنتتون رو خوندم.احساس می کنم اون کاش ها می خواستند یه چیزی رو بهم بگن. می شه خواهش کنم اون چیزایی که ننوشتین رو برام بنویسین. من مستحق شنیدن هر حرفی هستم. این رو خوب می دونم.
ممنون می شم
پستاتون هم ذخیره می شن که سر فرصت بخونمشون
موید باشید

خیلی عادت ندارم تنها !برای اینکه چیزی گفته باشم کامنتی بنویسم و رد بشم .
۲۸ ماه قبل بود که براتون کامنت نوشتم ...
من این روزها مثل یک مازوخیسم دشنه ایی برداشته ام و روح و روان و گذشته ام را به جراحی آن خنجر که استرلیزه نشده سپرده ام.

اونایی که براتون نوشتم بیشتر یه گلایه از خودم بود
گفتنی ها کم نیست دوست عزیز
من و تو کم گفتیم ...
اما
بهتر آن باشد که سر دلبران
گفته آید در حدیث دیگران

شکوایم را تو ... ناگفته بخوان

... یا حق

شایقه دوشنبه 21 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 04:05 ب.ظ

اسم من شایقه است.............

مزدک پنج‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:11 ق.ظ

روسپیان سودازده من

sahar جمعه 9 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 03:20 ب.ظ

salam
injaro ke didam yade ye jomle az rahgozar oftadam ke nevshte bud:"agha rezaro az hamun vaght mishnakhtam ke tu ESHRATKADASHT minvesht" val un rooz i motavajjeh nashodam chi be chiye?
emrooz rabete un jomle va injaro fahmidam.
kheili pichideyi...khaste nemishi in hame harf tu zehnet tolid mishe bara goftan...to 100 ta sabk dari bara neveshtan...jeddi nimsooz nemishi?dashtam fek mikardam ye hamchin adami ya az lahaze mali kheili tamine ke in hame vaght dare vase in chiza ya in ke shaba khab nadare va injuri forsate ghalam zadan peida mikone...
behet migam marde 1000 chehre
hala chehre vagheet kodume nemidunam?
vali omidvaram khodetam tu in bazare chehreha khode haghighito gom nakarde bashiiiii.

سحر عزیز، دوست من (باید منو ببخشی که کهنسالی باعث یه کوچولو آلزایمر شده و یادم نمیاد کدوم یکی از دوستای جانِ جانم بودی)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد