از قضا سرکنگبین صفرا فزود و داروی زخم چرکین به دست زنی افتاد; زیبا و فاحشه...
بوتیمار عشوه گرِ من...، شترِکف کرده دهان این نفس، درحسرت چشمان هیزی است که قد بر افراشته...، تا لاف خداوندی زند، برج و باروی خدا را بشکند!
وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُم مِّن سُلْطَانٍ إِلاَّ أَن دَعَوْتُکُمْ ... (ابراهیم: 22)
چه دعوت باشکوه، زیبا و شاهانه ایی !
تو ...
این کارت را قبول نمیکنی ؟!