دیر زمانی بود که سکوت و آرامشِ روزهایم را ...لحظه های آخر زندگی میدانستم.
درست مثل پیر مردهایی که پستی و بلندی ها را پشت سر گذاشته اند و حالا در انتهای خط همه ی روزها را چه خوب و چه بد به نظاره نشته اند.
دریغ و افسوس که همه افسانه بود و آرامش موجود استراحت گاه آخرم نبود، ...سکوت و آرامش یکی دو سال گذشته آرامش قبل از طوفان بود .
روزهای سخت زندگی من تازه شروع شده است ، روزهایی که گاو نر و مرد کهن طلب میکند.
روزهای سختِ سخت و روزهای ایستاده مردن
من و جنگ یاران دیرینه ایم...