بدون عنوان نیست-۱

 

دقیق نمی دونم شاعر و سراینده این شعر کی هست ،بعضی از شب ها که به قول معروف هنگ میزنم و خسته میشم ناخود آگاه لق لقه ی زبان میشه

 

آنکس که نداند و نداند که نداند

در جـهل مرکب ابـدالـدهر بـماند

 

آنکس که نـداند و بـداند که نداند

لنگان خر خود،تا بر منزل برساند

 

آنـکس کـه بـداند و نـداند که بـداند

آگاه کنیدش که بسی خواب نماند

 

آنـکس که بـداند و بـداند که بداند

اسب شرف از گنبد گردون برهاند

 

و از اونجایی که خیال و رویاءپردازی، بخشی جدا نشدنی از استراحت ناخودآگاه ذهن هست به این فکر میفتم که وصف الحال بیت چهارم هستم.

 

متاسفانه خیلی زود ریکاوری و به خود آمدن شکل میگیره  و می بینم نه بابا خیلی بخوام به خودم ارفاق کنم مشمول بیت سوم هستم و دعا میکنم یکی پیدا بشه و کمی از جرعه ی دانستن به این دهان خشک و گس شده بریزه

 

در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود

از گوشه ایی برون آی، ای کوکب هدایت

 

در آخر سر همه چیز با یک کند و کاو سر انگشتی(Reality Search)در پرونده و سوابق واقعی گذشته ی خودم و حقیقت پنهان در فکاهه ی بیت اول شعر ختم به خیر می شود!!!

 

                                              *          *          *

 

پ.ن: به رسم ادب برای همه ی کامنت های پست قبل چند خطی جوابیه نوشتم، یک جور گپ و تشکر(چه با کلاس)